سیاه پوستان سبزه را از قفس بیرون آوردند تا روی دیک خود کار کند. البته، هر کدام از آنها سعی کردند از تمام جذابیت های او استفاده کنند، بنابراین لعنتی سخت بود. تمام خیس و در گودال تقدیر او احساس یک عوضی استفاده شده است. سیاهپوستان از خوشحالی غرش می کردند، اما او هم روحیه خوبی داشت. انگار نگذاشتند بیهوده برود - او از دادن و مکیدن خوشش می آمد!
من به یک لوله کش زنگ زدم که لوله ها را تمیز کند و او این کار را عالی انجام داد! هنوز مشکلاتی با آب وجود داشت ، اما دختر کاملاً خوشحال بود - او آنچه را که خواسته بود به دست آورد. او از همان دقایق اول مانند یک زن واقعی به او نگاه می کرد که برای مدت طولانی رابطه جنسی نداشت. جوری به او باد می زد که انگار می خواست او را کامل ببلعد - با حرص. خوش شانس برای شغل مرد، چه می توانم بگویم؟