درست مثل ماهی قرمزی که ماهیگیران با تور به ساحل کشیده اند. او از کجا می دانست که آنها چه آرزویی داشتند، که او بلوند می شد. با این حال، او همچنین باید آرزوی دوم خود را محقق می کرد - اجازه دادن به آنها در تمام شکاف هایش. من فکر می کنم او به آرزوی سوم خود نیز خواهد رسید - مکیدن ماشین! بنابراین اکنون او باید کمی بیشتر از پدربزرگ افسانه در خشکی بماند. چون انگار دوست داره مکیدن و قورت دادن رو هم دوست داشته باشه!
ابتدا فکر می کردم که پدربزرگ در پایان آن خواهد مرد، اما برعکس شد: او دختر بیچاره را لعنت کرد و یک سطل اسپرم را نیز در بیدمشک ریخت. البته تقریباً تمام کارهایی که دختر به تنهایی انجام می داد، اما پدربزرگ نیز در بالای آن قرار داشت: در آن سن، بسیاری از آنها اصلاً نمی توانند کار سختی را تحمل کنند. دختر به طرز شگفت انگیزی می مکد: بدون مشکل کل خروس را می بلعد، من خودم او را لعنت می کردم!
این چیزی است که من در مورد آن صحبت می کنم، الاغ های بزرگ و بدن های آبدار! برای یک مرد با یک ماشین بزرگ، این چیزی است که آنها در مورد آن هستند! یک سیاهپوست، البته، مرد قدرتمندی است، اما پردازش چنین جوجههایی به تنهایی غیرممکن است! من به سختی توانستم یکی از آنها را تحمل کنم، او مرا تا حد مرگ لعنتی کرد!
شانس آوردم دکتر رفتم مهمتر از همه اینه که خوشحال و راضی اومدم بیرون. دکتر پشیمان نشد که چنین بیمار سکسی نزد او آمد.