چه عکاس گستاخی، پاپاراتزی لعنتی. از بالکن وارد شد و تقریباً لنز را در خرخر جوجه گذاشت. و او آنجا دراز کشیده است و فکر می کند: "چرا شوهرم حرف نمی زند؟ شاید این یک شوخی است. و شوهر هم همین فکر را در مورد او می کند و او حتی سخت تر به الاغ او می کوبد! و اینگونه بود که آنها یک زوج را درگیر کردند. لعنتی، باید پرده ها را ببندیم!
چگونه به یک بلوند توضیح دهید که یک همکار در خانه زن دارد و مرد خانواده خوبی است؟ او فقط آن را نمی فهمد! ادم کردن در دهان او آسان تر از توضیح دادن آن است. بنابراین وجدان او می تواند آرام باشد - او تقلب نکرد، او فقط یک کوکتل برای دختر خرید. و او آن را در بیدمشک او گذاشت تا مکالمه برقرار کند - لعنت به من، das ist fantastisch. بگذارید بلوند فکر کند این جذابیت او بود که کار کرد و باعث شد احساس خوشحالی کند.